اول دفتر

فوریه 26, 2008

تا به حال همه رو دروغ نوشته بودم.دليلش اين نبود كه مي خواستم با فضاي وب بيشتر آشنا بشم يا جا بيفتم يا چيز ديگري.ميخوام ديگه روراست باشم يا اقلا اندكي .

نمي دونم براي شما پيش آمده كه دفتر خاطراتتون رو گم كنيد يا نه. چند ماهي مي شد كه دفترچه رو گم كرده بودم.تصور اينكه كسي از نزديكان هر شب دفترچه م رو مي خونه و بعضي وقت ها نيشش باز ميشه برام آزاردهنده نبود.ديوانه كننده بود.مثل اينكه لخت در خيابان قدم مي زني.يا در يك مهماني شلوارت از عقب جر خورده باشد. بايد خيلي معمولي به اين ور و اون ور بري در حالي كه حس مي كني همين كسي كه داري باهاش حرف مي زني مي دونه كه شلوارت جر خورده .

تصميم گرفته بودم كه ديگر هيچ وقت چيزي از خودم رو جايي ننويسم.چه فايده داشت اين كار؟ ولي نتوانستم جلوي ميل نوشتن رو بگيرم.ابنجا اومدم كه فقط بنويسم يا بهتر بگم فقط سياه كنم.

شايد گم كردن دفترچه يادداشت خاطره اي مي شد كه هيچ جا نوشته نمی شد.

ولی پیداش کردم.جاي خيلي خوبي قايمش كرده بودم. اين قدر خوب كه اگه خودم هم شانس نمي آوردم نميتونستم پيداش كنم.

اين طوري شد كه معلوم شدهنوز هم باكره ام. چند وقتي هم كه براي كنكور ميخوندم حس حاملگي را داشتم.كنكور رو هم كه دادم و حس فارغ شدن.از همه اينها متنفرم. و فكر مي كنم خيلي خوبه كه زن نيستم.

بي پولي

فوریه 22, 2008

4000 تومن——– <زير 5000 تومن پرداخت نمي شود

5000 تومن ——– <به صورت اسكناس هاي 2000 توماني بايد باشد

6000 تومن ——–< موجودي حساب كافي نيست

در دستشویی حیاط

سدی می ساختم از آب

دور مورچه ها

سرعت تايپ

فوریه 2, 2008

حالا تا چايي دم بكشه مي خواهم از فرصت استفاده كنم و يك مقدار چرت و پرت بنويسم.خب ديگه چايي هم كه دم كشيد.

دو روي يك سكه

دسامبر 13, 2007

وقتي نخست وزير يا رييس جمهور يك كشور ديگه به خاطر سرعت زياد يا پارك ممنوع جريمه ميشه, قانون بيداد ميكنه يا بي قانوني؟

آموزش

دسامبر 12, 2007

با محمد داشتيم اصول وقت تلف كردن را به يكي از دوستان ياد مي داديم.
رفيق:براي وقت تلف كردن بريم بيرون دانشگاه
من:چرا؟
محمد كنارمون نبود و مصممانه داشت مي رفت.
(دوستان معتقدند من هنوز در اين مورد نياز به آموزش دارم.)

تشكر

دسامبر 12, 2007

ويرايش كردي اين متن را و متشكرم من به خاطرش از تو

نظريه

دسامبر 10, 2007

هيچ انساني به نظرم نبايد نظرش را عوض كند.اگر بعد ها به اين نظر رسيدم كه انسان ها حق دارند نظر خود را عوض كنند چون آن موقع نظرم عوض شده است پس نظرم در مورد اين هم عوض خواهد شد.

اطلاعات

دسامبر 10, 2007

 مادرم كه نمازش تموم شد نگاهي به من انداخت و گفت : تو دانشگاه كه ميري نمازتو بخونيا.

-:چطور؟

-:اينا همشون اطلاعاتيند.

غذا

دسامبر 9, 2007

-:سه شنبه ها هوا خيلي سرد مي شه.
-:آره.
ديروز خيلي كلافه بودم.
-:اهوم
-:گشنمه.
(در اينجا حواس مرد پرت مي شود و تصادف مي كنند)